با‌ شادمانی رنج کشیدن

آشتی دادن رنج و شادمانی کار دشواری نیست. 

وقتی می گویم شادمانه با رنج‌هایت روبرو شو، به ظاهر تناقض‌گویی می‌کنم.  

ذهن تو می ماند که چگونه می‌توان این دو را با هم جمع کرد. 

زیرا در نظر تو شادمانی و رنج متناقض‌اند. اما چنین نیست. 

رازش چیست؟ 

چطور می‌توان شادمانه رنج برد؟ 

نخست اینکه اگر فرار نکنی، اگر بگذاری رنجها باشند، اگر آمادگی رویارو شدن با آنها را داشته باشی، اگر خود را به غفلت نیندازی، آن گاه رنج خواهد بود، اما در پیرامون تو، در حاشیۀ تو. رنج به درون تو راهی نخواهد داشت. 

رنج بی‌اجازۀ تو نمی‌تواند به ساحت وجود تو قدم بگذارد

تو مرکز دایره‌ای و رنجها در محیط دایرۀ وجود تو چرخ می‌زنند. بنابراین اگر فرار نکنی و حضور رنجها را بپذیری، ناگهان درخواهی یافت که رنجهایت در حاشیه وجود تو هستند و نه در متن. گویی رنجهای کسی دیگرند و نه رنج تو، 

تو خود را شخص سومی خواهی یافت. با این دید است که شور و شادمانی ویژه ای سراسر وجودت را فرا می‌گیرد. 

زیرا یکی از رازهای زندگی را دریافته‌ای: اینکه تو سراسر شادی هستی، نه رنج،

البته منظورم این نیست که برای خود رنج ایجاد کنی! 

بلکه اگر رنجی بود، آن را مشاهده کن.  

به مرکز وجود خود نزدیک شو، 

متمرکز شو. ناگهان همه دشمنی ات با خویش محو می شود و تنها شور و سرمستی باقی می ماند.

چنان خنکایی در مرکز وجودت نهفته است که حتی قله هیمالیا به حال آن غبطه می خورد. 

اورست نیز به این خنکی نیست. 

اورست درون تو بلندتر و خنک تر است.

بین تو و بدنت فاصله‌ای کیهانی است. 

شکافی غیر قابل پل زدن بین آنهاست. همه رنجهای تو در حاشیه و در بدنت روی میدهند. 

هندوها رنج را به رویا تعبیر میکنند: گویی رویایی دارد در جایی دیگر و در سیاره ای دیگر دیده میشود. 

رنج اتفاقی نیست که در تو رخ بدهد. 

هنگامی که رنج را مشاهده کنی، 

رنجوری تو را ترک می کند 

و شادمانی ناب جایگزین میشود.

🖊️اشو

📚ریشها‌ و بالها

درخواست مشاوره