درمان “زخمهای کودکی”

خیلی از ما ناخودآگاه به دنبال تکرار تجربه‌های دردناکی هستیم که در کودکی داشتیم. انگار یک آهنربا وجود داره که ما رو به سمت موقعیت‌هایی مشابه می‌کشه. مثلاً کسی که در کودکی مورد بی‌توجهی والدینش قرار گرفته، ممکنه در بزرگسالی همواره به دنبال رابطه‌هایی باشه که توش احساس بی‌اهمیتی کنه. یا کسی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته، ممکنه در بزرگسالی خودش به دیگران آسیب برسونه یا قربانی خشونت بشه.
این رفتارها شاید عجیب به نظر برسه، اما دلیلش اینه که ما می‌خوایم اون دردهای قدیمی رو درک کنیم و بهشون مسلط بشیم. انگار می‌خوایم بگیم: “من این درد رو تجربه کردم و زنده موندم، پس قوی‌تر از اونم.” اما این روش، یه راه حل موقت و ناکارآمد برای مقابله با دردهای گذشته است. در واقع، با تکرار این الگوها، ما فقط زخم‌های قدیمی‌مون رو تازه می‌کنیم و اجازه نمی‌دیم که بهبود پیدا کنن.
فرض کنین کودکی همیشه مورد سرزنش والدینش قرار می‌گرفته و احساس می‌کرده که هیچ‌وقت به اندازه کافی خوب نیست. وقتی بزرگ میشه، ممکنه در روابط عاطفیش همواره به دنبال تایید دیگران باشه و از هر فرصتی برای ثابت کردن خودش استفاده کنه. حتی ممکنه با انتخاب شریکی که مدام ازش انتقاد می‌کنه، این الگوی قدیمی رو تکرار کنه. در این حالت، فرد ناخودآگاه داره سعی می‌کنه اون احساس ناکافی بودن دوران کودکی رو دوباره تجربه کنه و به این ترتیب، به اون مسلط بشه.
و چقدر مراجعین این چنینی در اتاق درمان به وفور یافت می شوند.

درخواست مشاوره