شما یک مغز دارید نه سه تا (قسمت دوم)

دو هزار سال پیش در یونان باستان، فیلسوفی به نام افلاطون جنگی را شرح داد. جنگی نه میان دو شهر یا کشور، بلکه در درون هر انسان. افلاطون نوشت که در ذهن انسانی شما نبردی است بی‌پایان بین سه نیروی درونی که رفتار شما را کنترل می‌کنند. یک نیرو متشکل از غریزه‌های ذاتی که برای بقا است، مانند گرسنگی و میل جنسی. نیروی دوم متشکل از هیجانات شما است، مانند خوشحالی، خشم، و ترس. به نوشته‌ی افلاطون، غرایز و هیجانات مانند جانورانی هستند که می‌توانند رفتار شما را در جهاتی نامناسب هدایت کنند. برای مقابله با این آشوب، نیروی درونی سومی نیز به نام تفکر عقلانی دارید که هر دو جانور وحشی را افسار می‌زند و شما را در مسیری متمدنانه‌تر و درست‌تر هدایت می‌کند.

قصه‌ی گیرای اخلاقی افلاطون درباره‌ی نزاع درونی همچنان یکی از پرطرفدارترین باورها در تمدن غربی است. میان ما کیست که طناب‌کشی میل و عقل را تاکنون در درون خود حس نکرده باشد؟

پس شاید جای تعجب نباشد که بعدا دانشمندان در تلاش برای توضیح دادن چگونگی تکامل مغز، همین نبرد افلاطون را برای مغز به‌کار بردند. آن‌ها گفتند که روزگاری ما مارمولک بودیم. سیصد میلیون سال پیش، آن مغز خزنده برای انگیزه های پایه ای همچون غذا خوردن، جنگیدن، و جفت‌گیری کردن سیم‌کشی شده بود.

حدود یکصد میلیون سال بعد، در مغز بخش جدیدی تکامل یافت که به ما احساسات می‌داد؛ در اینجا ما پستاندار بودیم. و سرانجام یک بخش منطقی در مغز تکامل یافت تا حیوان‌های درونی ما را کنترل کند. انسان شدیم و از آن پس با منطق زندگی کردیم.

براساس این داستان تکاملی، مغز انسان، واجد سه لایه است. یکی برای بقا، یکی برای احساس و یکی برای تفکر. به این آرایش، مغز سه‌گانه می‌گویند.

در این دیدگاه، عمیق ترین لایه، یا همان مغز مارمولکی، که تصور می‌شود از خزندگان باستانی به ارث برده ایم جایگاه غریزه‌های ما برای زنده ماندن است. لایه میانی، که به ان سیستم لیمبیک می‌گویند، تصور می‌شود که حاوی بخش هایی باستانی برای هیجانات است که از پستانداران ماقبل تاریخ به ما رسیده است. و گفته می‌شود لایه بیرونی، که بخشی از قشر مغز است،

مختص انسان است و سرچشمه‌ی تفکر عقلانی ما است؛ به آن نو قشر (قشر نو) می‌گویند. این طور تصور می‌شد که بخشی از نو قشر شما به نام جلو پیشانی، مغز هیجانی و مغز مارمولکی شما را کنترل می‌کند تا خویشتن

غیر منطقی و حیوانی شما را در کنترل نگه ‌دارد. طرفداران مغز سه‌گانه اظهار می‌دارند که انسان ها قشر مغزی بسیار بزرگی دارند، که دلیلی برای طبیعت بسیار عقلانی ما است.

در نوشتار قبلی من دو شرح متفاوت از تکامل مغز انسان ارایه دادم. نوشتم که به تدریج مغز انسان می بایست منابع انرژی را برای بدن های پیچیده تری بودجه بندی کند، دستگاه های حسی و حرکتی هر چه پیچیده تری در آن تکامل پیدا کرد.

ولی داستان مغز سه گانه  می‌گوید که مغز به صورت لایه هایی تکامل پیدا کرد و به ما امکان می دهد بر امیال و هیجانات حیوانی خودمان غلبه کنیم.

چگونه می‌توانیم این دو دیدگاه علمی را با هم آشتی دهیم؟

درخواست مشاوره